نوجوانان با عبور از سالهاي اوليه كودكي در حدود 9-8 سالگي به خواندن كتابهايي چون گلستان و بوستان و... و بعد هم به مطالعه متون جديتر ميپرداختند. بهتعبيري تا يك سده قبل، تفكيكي در خواندنيهاي گروه سني نوجوان و گروه بزرگسال وجود نداشت.
با شكلگيري ادبيات كودك و نوجوان در مفهوم جديد آن، بهواسطه آثار افرادي چون محمود مفتاحالملك و آثار ترجمهاي مندرج در مطبوعات در اواسط دوره قاجار و بعد از آن با آثار افرادي مثل رشديه و باغچهبان در اواخر دوره قاجار، مؤلفههاي جديدي براي آثار مناسب كودكان و نوجوانان نمود يافت. ظهور و بروز اين ادبيات مبتني بر باورهايي تازه بود؛ ازجمله اينكه آثار خواندني اين گروه سني بايد از نظر زباني و محتوايي سادهتر از آثار بزرگسالان باشد، عاري از خشونت و مباحث جنسي و زشتيهاي فضاهاي بزرگسالانه باشد، اميدبخش باشد، نگاه مثبتي به زندگي داشته باشد و.... شايد مهمترين مصداق اين تغيير نگاه به نوجوانان، كتاب احمد نوشته طالبوف است. بهتعبير ديگر، نوجوانان كه قبلا بهاجبار به بزرگسالان متصل بودند، حالا به اجبار به كودكان ملحق شدهاند.
منفكشدن خواندنيهاي گروه سني نوجوان از خواندنيهاي گروه سني بزرگسال و انضمام و الحاق آن به گروه سني كودك 2 اتفاق را ناخواسته بهدنبال خود آورد كه تا امروز شاهد آن هستيم.اولين اتفاق اين بود كه آثاري با نام آثار ويژه نوجوانان منتشر شد كه از نظر خود اين گروه سني كودكانه بود. مخاطب نوجوان با توجه به بلوغ و شوريدگي و شور و شوق و فضاهاي روحي نوجوانانه، احساس ميكرد آنچه با برچسب ادبيات نوجوان عرضه ميشود براي او مناسب نيست، او را دستكم ميگيرد، لحن كودكانه و از نظر او توهينآميزي دارد، بهدنبال پندواندرز و نصيحت و مستقيمگويي است و مخاطب خود را صغير فرض كرده است.
دومين پيامد منفي اين بود كه ادبيات نوجوان در شكل جديد خود نتوانست زمينههاي اتصال و آشنايي و معرفي نوجوانان را به ادبيات بزرگسال فراهم كند. در كتابهايي كه براي گروه سني «د» منتشر ميشدند، برنامه مشخصي كه آنها را به دنياي مطالعه در بزرگسالي پيوند دهد، وجود نداشت. درواقع بچهها در دوران دانشآموزي خود، انس و پيوندي با ادبيات كلاسيك و ادبيات فارسي پيدا نميكردند تا در جواني و بزرگسالي، شاهنامه، خمسه نظامي، منطقالطير و تاريخ طبري بخوانند. اين مسئله يكي از دلايل و عواملي شد كه كاهش ميزان كتابخواني را در جامعه تحصيلكرده ايراني بههمراه داشت؛ چراكه مجموعه محتوايي جديد و منفك و مستقل از پيشينه ادبي و فرهنگي ايران توليد شد كه بچهها را به بدنه اصلي پيشينه و سنت ادبيات و كتابخواني متصل نميكرد.
از اواسط دوره پهلوي، عملا اينطور بود كه نوجوانها 2 حالت داشتند؛ يا كتاب نميخواندند كه اين گروه روزبهروز بيشتر و بيشتر شد يا اگر هم كتاب ميخواندند كتابهاي نوجوانانه نميخواندند و هر كسي مطابق سليقه و فهم خود كتابي را برميگزيد؛ از رمانهاي عامهپسند و عشقي ر. اعتمادي و ديگران تا كتاب سياسي، ديني، علوم اجتماعي، روانشناسي، مذهبي و عرفاني و هرچيز ديگري غير از كتابهاي نوجوانانه. البته قطعا جاهايي از اين متون هم برايشان ثقيل و دشوار بود؛ چراكه اين كتابها براي آن سن مناسبسازي نشده بود و ازنظر صفحهآرايي، نوع حروف، ويرايش، تقطيع، ميانتيتر و... ويژه نوجوان نبود.
در سالهاي اول انقلاب، نوجوانان بهميزان زيادي دوباره بزرگسال تلقي شدند. كتابهايي كه از سال55 تا اواسط دهه 60براي نوجوانان منتشر شدهاست- از آثار نويسندگان مذهبي گرفته تا ساير گروههاي انقلابي، اعم از چپها، ماركسيستها، فداييها، مجاهدها و...- آن ادبياتي كه نگاه سنتي كانون پرورش فكري كودكان فرح پهلوي و شوراي كتاب كودك ميپسنديدند و ترويج ميكردند، نبود. آن كتابهاي نوجوانانه، نگاهي كه برآمده از تئوريهاي تربيتي بهجتالعلما، حجازي، دكتر هوشيار، دانشسراي عالي مقدماتي، كاخ جوانان، پيشاهنگي، سازمان جوانان شيروخورشيد سرخ، كيهان بچهها، اطلاعات دختران و پسران، مجلات پيك و شاعراني مثل عباس يميني شريف، محمود كيانوش و... بود را كاملا زير سؤال ميبرد. با نوجوانها خيلي صريح از تلخيها و بيعدالتيهاي جامعه و... صحبت ميكرد؛ چه نوشتههاي افرادي مانند مرحوم مصطفي زماني، جواد محدثي، جواد محقق، محمود حكيمي، محمدرضا شريفينيا، علي شريعتي و امثالهم در جبهه مذهبيها و كساني مثل نسيم خاكسار، علياشرف درويشيان، مرتضي رضوان و خيليهاي ديگر در فضاي تفكر چپ.
ادبيات انقلاب نگاهي كه معتقد است نبايد به هيچعنوان بچهها و نوجوانها را غمگين كرد، نبايد برايشان از تلخيها گفت، نبايد از بيعدالتيها گفت و... را نفي كرد. نوجوانها را بزرگ فرض كرد، به آنها شخصيت داد و با آنها برخوردي بزرگسالانه كرد. زماني به آثار و نشانههاي اين نگاه پي ميبريم كه بهياد آوريم درصدي قابلتوجه از رزمندگان، شهدا و حتي فرماندهان انقلاب و جنگ ما نوجوان بودند. فرمانده گردان 17ساله داريم، فرمانده لشكر 20ساله داريم. در دوره اول مجلس نماينده مجلس 21ساله داريم.
فرماندار 19ساله داريم. انقلاب به نوجوانان اعتماد كرد، به آنها شخصيت داد و آنها را به رسميت شناخت اما بهمرور و پس از سالهاي جنگ اين نگاه تغيير كرد؛ تاجايي كه سن رأي دادن دوباره از 16سالگي به 18سالگي تغيير كرد و سعي شد نوجوانان را هرچه بيشتر از فضاي بزرگسالانه دور كنند تا آن نگاهي كه نوجوان را ملحق و الصاقشده به دوران كودكياش ميدانست، بار ديگر غالب شد. لذا ملاكهاي مميزي و صدور مجوز كتاب براي نوجوانان، مجلاتي كه در آموزش و پرورش منتشر ميشود و... با قرارگرفتن كشور در مسير سازندگي و جهانيشدن و تطبيق با الگوهاي جهاني، بهمرور و شايد ناخواسته به تفكيك دوباره نوجوانان از بزرگسالان و نزديك كردن آنها به كودكان گرايش پيدا كرد. پذيرفتن كنوانسيون بينالملل حقوق كودك در سال1369 هم بر اين تأثيرات افزود. كارهاي درخشان ادبيات نوجوانانه ما ذيل اين فضاي انقلابي با آثار افرادي مثل محمدرضا بايرامي، داوود غفارزادگان، خسرو باباخاني، احمد دهقان و هوشنگ مراديكرماني و در همان دهههاي 60 و 70 پديد آمد. از سالهاي دهه 80 تا امروز، ژانر غالب به سمت فانتزي و دنياي خيالي و همچنين پرهيز از بيان تلخيها و سختيها و بيعدالتيهاي دنياي بزرگسالانه گرايش پيدا كردهاست؛ بهطوري كه امروزه كمتر كارهاي رئال و اجتماعي جدي و تأثيرگذار در فضاي نوجوان ميبينيم؛ زيرا تفكري سيطره دارد كه نوجواني دوره شادي و بيدردي و بيمسئوليتي است، پس نبايد نگاه منفي را به نوجوانان تزريق كرد، نبايد خيلي سياهنمايي كرد، نبايد از تلخيها گفت، نبايد از سختيها گفت.
تبديلشدن كل فضا به يك جهان غيرواقعي، دنياهاي تخيلي، تاريخ و جغرافياي برساخته و مجعول، دنيايي كه روابط آن ساختگي است و با واقعيت تطبيق ندارد و چشمبستن روي اجتماع و واقعيتهايش، اعم از فقر و كار و سختي و بيماري و مرگ و... به خواننده آسيب ميزند. امروز در دنياي فانتزي، شاهد پرهيز از هرگونه پيام، ايدئولوژي، نگاه آرماني و آرمانگرايي هستيم. آمار فروش كتاب نشان ميدهد كه بار اصلي كتابخواني در كشور ما برعهده قشر دبيرستاني است. دانشآموزاني كه اهل مطالعهاند و دبيرستانيهايي كه ترجيح ميدهند مثلا بهجاي شعر مصطفي رحماندوست يا بيوك ملكي، اشعار شاملو، فروغ فرخزاد، علي معلم، عليرضا قزوه، گروس عبدالملكيان، فاضل نظري يا هر كس ديگري را بخوانند. اگر الان رماني به فروش ميرود اعم از آثار كافكا، تولستوي، چخوف، همينگوي و ديگران، عمده خوانندگان اينها دبيرستانيها هستند و دبيرستانيهاي كتابخوان كمتر ممكن است سراغ كتابهايي بروند كه مراكزي مثل كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان بهنام ادبيات نوجوان براي آنها منتشر كرده است؛ اتفاقي كه در سالهاي اخير افتاده؛ خيل ترجمه رمانهاي نوجوانان از زبان انگليسي به فارسي است كه اتفاقا بسيار بيشتر از جريان اصلي كتب نوجوانانه مورد استقبال قرار گرفته است. از نمونههايي كه در حدود 15سال پيش فراگير شد، كتابهاي هري پاتر و نارنينا و امثالهم بود. امروز انواع مختلف كتابهاي ژانر وحشت يا فانتزي، عاشقانه، اجتماعي و انتقادي كه براي نوجوانان ميبينيم نشانگر اين حقيقت است كه جهان غرب به اين باور رسيده است كه آن تعريف قديمي از ادبيات نوجوان ديگر راهگشا نيست و براساس همين، نوجوانهاي امروز كتابهايشان بسيار شبيه كتابهاي بزرگسالان است؛ البته با تفاوتهاي اندكي در تنظيم كتاب و ويرايش و خط قرمزهاي محتوايي. در دهههاي 70 و 80 ميلادي كتاب نوجوان 300صفحهاي نميبينيد اما امروز ميبينيم كتابهاي چندهزار صفحهاي در مجلدات پياپي براي نوجوانان منتشر ميشود. نخستين تجربه اينچنيني مجموعه دهجلدي آنشرلي بود كه خيلي از سوي دختران استقبال شد با اينكه فكر ميكردند چنين حجمي اصلا براي نوجوانان دبيرستاني مناسب نباشد.
امروز ادبيات نوجوان در مرحلهاي قرار دارد كه بايد هرچه بيشتر و بيشتر خود را از ادبيات كودك جدا كند. به همين دليل هم آنچه امروز بهعنوان مجلات نوجوانانه يا كتاب نوجوان منتشر ميشود، عملا مورد اقبال و استقبال نوجوانان قرار نميگيرد؛ به اين معني كه اگر اجباري نباشد، شايد هيچ دانشآموز متوسطه رشد نوجوان را نپسندد. بچههاي متوسطه اول اگر انتخاب خودشان باشد رشد جوان را ميخواهند و رشد نوجوان عملا بيشتر به سالهاي آخر دوره دبستان ميخورد. آنها كه متوسطه دوم هستند اگر اهل خواندن مجله باشند، مجلات گروه سني بالاتر، مثلا دانستنيها، همشهري جوان، چلچراغ و... را ميخوانند.
نوجوانان تمايل دارند خودشان را از آن برچسب قديمي كودك و نوجوان جدا كنند و هويت مستقل خودشان را در دنياي بزرگسالي پس از بلوغ به رسميت بشناسند و اين رسميت را به ديگران نيز اثبات كنند. پس ناگزير ادبيات نوجوان روزبهروز بيشتر از ادبيات كودك فاصله ميگيرد و به ادبيات بزرگسال نزديك ميشود؛ بهطوري كه در فضاي جهاني نشر، ديگر چيزي بهنام تصويرگري در كتاب يا مجله نوجوان معنا ندارد. كتابها كاملا متنمحورند، فضا و شكل و شمايلشان بزرگسالانه است و از نقاشي و تصويرسازيهاي كودكانه در آن خبري نيست؛ چراكه نوجوانان كتابهايي را كه در آن تصويرگري رنگي باشد نخواهند خواند. ادبيات نوجوان امروز در نقطهاي تاريخي قرار دارد. ادبيات نوجوان امروز ناگزير و ناگريز ميكوشد هرچه بيشتر از ادبيات كودكانه فاصله بگيرد و تعاريف، مصاديق، مباني نظري، نويسندگان، ناشران، مطبوعات و نهادهاي خاص خود را ايجاد كند.
نظر شما